۱۳۸۸ دی ۲۰, یکشنبه

تک نوشته های من 1


شاید روزی بتوانی بوسه ای بر لبانم بنشانی
شاید روزی بتوانی موهایم را نوازش کنی
شاید روزی بتوانی بدن عریانم را در اغوش بگیری
اری روزی می توانی
ولی ان روز من را روی سنگ لحد خواهی یافت
اری مرده




من عاشق بوسه بر لبان زهراگونت هستم
من به تمنای لحظه ای هستم که چشم در چشم تو
در اغوش تو بوسه بر لبان زیبای تو بگذارم
ای عشق من ای مرگ
من نوای ازادی را سرودم کسی سرودم را نخواند
من فقیریت انسانیت را فریاد زدم کسی فریادم را نشنید
من در اب شعله ور شدم کسی خاموشم نکرد
من در باد ثابت شدم کسی جریانم نداد
من در یخ سبز شدم کسی گرمایم نداد
من در دریا از تشنگی مردم کسی ابم نداد
شاید بوسه بر لبان تو مرهمی بر دردهایم باشد
من به التماس امده ام اغوشت را بگشا
ای عشق من ای مرگ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر